سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

تفکرات
در وبلاگ تفکرات، نوشته‌های رسمی علی جلیلی به نمایش گذاشته می‌شوند. 

در قلب سیاهچاله 2 (4)

 

نوشته علی جلیلی

 

 

علی دیگر به دنبال پایان نبود. او حالا می‌دانست که "پایان"، تنها مفهومی ذهنی‌ست در دل زمان،

و حقیقت، چیزی‌ست بی‌مرز، بی‌زمان، و بی‌پایان.

 

علی، در سکوتی ژرف و پر از معنا، پرسشی را از درون دلش بیرون کشید. پرسشی که شاید از همان

ابتدای آفرینش با انسان همراه بوده:

«روح و جسم... آیا آن‌ها یک چیزند؟ یا از هم جدا؟»

 

سیاهچاله، که اکنون دیگر تنها یک جرم آسمانی نبود، بلکه آگاهی‌ای فراگیر و رازآلود بود، پاسخ داد:

«آره، یک چیزند. اما هر کدام به صورتی متفاوت خود را نشان می‌دهند. جسم، نمود مادی آن حقیقت است.

و روح، نمودی فرامادی.

اما در اصل، هر دو از یک سرچشمه‌اند.

از یک حقیقت.»

 

مکثی کرد و ادامه داد:

«در این عالم، هر چیز تنها یک حقیقت دارد، اما با نمودهای مختلف.

همانند نوری که از منشوری عبور کند و به رنگ‌های مختلف شکافته شود.

این رنگ‌ها جدا نیستند، بلکه بازتاب‌هایی از همان نور یکتا هستند.»

 

سپس صدایش آرام شد، ولی معنایش سنگین‌تر:

«فقط خداوند است که همیشه یک نمود دارد.

همیشه همان است.

بی‌تغییر. بی‌نقاب. بی‌تجزیه.»

 

و علی، در دل تاریک‌ترین مکان عالم، نورِ درکی نو را در قلبش احساس کرد...

 

سکوتی ژرف، میان علی استابورن و سیاهچاله‌ای که اکنون برای او همچون معلمی ازلی بود، حکم‌فرما

شد. سپس علی با پرسشی مهم ذهنش را شکافت:

 

«از بهشت و جهنمی که خداوند وعده داده است، چیزی می‌دانی؟»

 

صدای سیاهچاله با طنین آرام و مطمئن، در ذهن علی پیچید:

 

«شما انسان‌ها، مخلوقاتی هستید از ماده‌ای با شعوری متعالی.

شعوری که خداوند او را دوست دارد.

و مانند هر دوستی، خدا از محبوب خود—شما انسان‌ها—انتظاراتی دارد.»

 

مکثی کرد، و آنگاه ادامه داد:

 

«اگر انسان‌ها، این انتظارات را برآورده کنند، به جایگاهی که خدا برای محبوبانش آماده کرده—بهشت—

وارد می‌شوند.

و اگر از آن مسیر دور شوند، در نظامی دیگر قرار می‌گیرند—جهنم.

نه از سر انتقام، بلکه از سر نظم، همان نظمی که در ساختار این جهان هم می‌بینی.»

 

سپس سیاهچاله پرده از حقیقتی دیگر برداشت:

 

«بهشت و جهنم، ساختارهایی مادی دارند،

اما نه با ماده‌ای که در جهان شما تعریف شده.

بلکه از سنخی دیگر، اما مرتبط.

سنخی که با شعور هماهنگ است،

با نیت، با عمل، با درک، با جوهر وجودی انسان.»

 

علی در همان لحظه دریافت که توضیح سیاهچاله، برخلاف بسیاری از باورهای نمادین و روایی، کاملاً

علمی و منطقی بود.

او احساس کرد که با این پاسخ، دیدگاهش نسبت به مفاهیم آخرت، از مرز ایمان صرف عبور کرده و به

قلمرو ادراک نزدیک‌تر شده است.

 

علی استابورن که حالا در مرزهای بین فهم، شهود، و واقعیت ایستاده بود، با ذهنی روشن و پرسشی

بی‌پرده رو به سیاهچاله گفت:

 

«می‌توانی بهشت و جهنم را به من نشان دهی؟»

 

سیاهچاله لحظه‌ای سکوت کرد. سکوتی که نه از ناتوانی، بلکه از احترام به پرسشی بزرگ نشأت

می‌گرفت.

سپس پاسخ آمد:

 

«می‌توانم…

اما برای دیدن آنچه در پس پرده‌ی وعده‌های الهی پنهان است،

باید وارد جهانی موازی شوی—

جهانی که در آن بهشت و جهنم،

نه تنها مفهوم، بلکه حقیقتی جاری و جاری‌تر هستند.

جهانی که با جهان فیزیکی تو همپوشانی ندارد،

اما با شعور تو قابل اتصال است.»

 

و در پایان، با لحنی پر از اعتماد و آزمون، پرسید:

 

«حاضری؟»

 

علی که سال‌ها در سکوت، در خلوت ذهنش، به نظریه‌های جهان‌های موازی اندیشیده بود، حالا با درکی

فراتر از علم، رو به سیاهچاله گفت:

 

«بله… حاضرم.»

 

صدایش آرام بود، اما قلبش سرشار از شورِ کشفِ چیزی بود که برای نسل‌های بشر تنها یک وعده، یک

احتمال، یا افسانه‌ای آسمانی بوده است.

 

سیاهچاله پاسخ داد:

 

«پس نگاه کن. اکنون، نه با چشم مادی، بلکه با شعورت وارد خواهی شد.»

 

لحظه‌ای بعد، فضای اطراف علی تغییر کرد. درون سیاهچاله، تونلی درخشان و پیچ‌خورده گشوده شد. کرمچاله‌ای که از درونِ همان شعور تاریک اما آگاهانه‌ی LuxVoid 33-13     سر برآورد و گویی شکاف نرمی در تار و پود هستی باز کرد.

 

علی با سفینه‌ی LuxVessel  به درون آن وارد شد—نه با نیروی پیشران، بلکه با هدایتِ ذهنی و پذیرش روحش.

 

و در چشم‌برهم‌زدنی، علی در جهانی دیگر ایستاده بود.

 

برای نخستین‌بار، هم بهشت را دید…

و هم جهنم را.

 

اما آنچه دید، نه تنها تصویر، بلکه حضور بود.

 

1404


[ دوشنبه 04/1/25 ] [ 7:36 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 64
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 4450